پایان همهی امیدهاست؟ نیست؟ پایان همهی امیدها بود؟
امیدها پایان دارند؟ امیدهای تمامشوندهی تاریخمصرفدار. مثل حروف و اعداد کمرنگِ روی ظرف ماست یونانی که هر بار باید چشمها را دور و نزدیک کنی تا تاریخ تولید و انقضای رویش را بخوانی. از امیدی به امیدی دیگر.
امیدها را مگر میشود شمرد؟ چند جانِ کشتهی دیگر؟ همهی ما کسوکارِ کسانِ دیگری هستیم.
از در خانه که بیرون میروی جستجویش میکنی. اصلا مگر امید را درکوچه و خیابان میتوان پیدا کرد؟
چیزی میخواهند برای زنده ماندن، برای زندگی کردن. امید یعنی همین؟
من امیدم را کجا پیدا کنم؟
امید مثل تماشای سریال است. که هر بار تو را بکشاند به خانه. نباشد هم به خانه میآیی، اما چیزی هست که تو را بکشاند؟
امید مثل آن یکی همکاریست که تو را بکشاند به محل کار. نباشد هم سر کار میروی، اما چیزی هست که تو را بکشاند؟
امید بین همین آدمهاست؟ چیزی از جنس آدم؟ چیزی که بین دخترها باید جستجویش کرد؟
صدای هیچ چیز نمیآید. سکوت مطلق. اعلام وضعیت ممکن نیست چون شاید همینها را هم نشود که نوشت. ناامیدی دقیقا همین شکلی است. دقیقا شکلش را میشناسم. اگر آدم هم بود میشناختمش، با جزئیات کامل. انحنای بدنش را، چروکهای صورتش را. اصلا شبیه تو نبود. داری شبیهش میشوی اما.
ناامیدی همین قطعی ارتباطات انسانی است. آدمها را بکشید تا نباشند، تا حرف نزنند، تا نفس نکشند، تا عاشق نشوند.
عشق نجاتدهندهی آدمهاست؟
آشغالهایت را زیر فرش قایم کن. دور ریختنشان اضافهکاری است. من جانِ زنده میخواهم چه کار اگر که تو نباشی؟ من جانِ زنده میخواهم حتی اگر نباشی؟
این یکی قرار نبود عاشقانه باشد، چون که نیست. نه این که بلد نباشیمش. چیزی انگار سر جای خودش نیست. و شاید هم چیزهایی.
امید میخواهیم؟
پایان همهی امیدها؟ دنبالِ همین یکی بگرد. امیدها را قطع کن، آدمها را قطع کن. چون که من جانِ زنده میخوام، حتی اگر نباشی. چون که امید شبیه تمام چیزهایی نبود که میشناختم، اما ناامیدی چرا.
امید تمام نشد. ناامیدی تمام نشد. این نوشته اما چرا. درست همین جا.
درباره این سایت