حقیقت اول این که تا قبل از دوازده مرداد، سه چهار سالی مشغول علاقمند بودن به دختر دیگهای بودم. حالا این -تقریبا- بیست روزی که گذشته کاملا همه چی تغییر کرده. شاید اولین کسی بوده که باعث شده دیگه کسی جز خودش فکرم رو مشغول نکنه و یه جورایی جایی باقی نذاشته.
حقیقت دوم این که هنوز حرفی بهش نزدم و یه جورایی شاید این اقدام نکردن تست ثبات هم محسوب شه برای خودم. نیاز دارم خودم رو تست کنم و ببینم با گذشت زمان و خارج شدن از اون جو اولیه همچنان علاقمند خواهم بود یا نه.
حقیقت سوم این که برای چندمین بار بهم ثابت شد این دورهی علاقمند شدن به آدمها برام زیباست. خود رابطه هم اینقدر برام زیبا نیست و انگار صبح تا شب به کسی فکر کردن و همچنان در تعلیق بودن برام جذابه. این جذابیت تا جایی ادامه داره که جواب قطعی نگیرم. فرقی هم نداره مثبت یا منفی. به نظرم همین عدم قطعیت قشنگه و شاید هم یک جور بیماری باشه این تمایل به دورهای که تکلیف هنوز نامشخصه.
حقیقت چهارم این که بارها در چنین موقعیتی بودم (حالا شاید نه اینقدر شدید) و هر بار که قطعیتی پیش اومد خیلی چیزها عوض شد. به این فکر میکنم که اگه همین فردا صبح بشنوم با کسی توی رابطست و یا به هر دلیلی بفهمم نمیخواد با من باشه، چه حسی خواهم داشت؟ در تمام مراحل قبلی به محض اینکه احساس کردم کمی به کسی تمایل دارم و طرف مقابل نمیتونه یا نمیخواد باهام باشه، در کسری از ثانیه تمام تمایلم فرونشست و خیلی راحت گذاشتمش کنار. نمیدونم اینجا چه اتفاقی میفته و شاید تا اتفاق نیفته نتونم درست پیشبینی کنم اما چیزی که الان هست اینه که حس میکنم فرق داره برام این آدم (و البته چون هنوز وسط ماجرام شاید دقیق نباشه این حرف).
حقیقت آخر این که جنس این تمایل یه تفاوت جالبی با تجربههای قبلی داره و اون هم این که هنوز هیچی شروع نشده، یه جور تعهد مسخره احساس میکنم در خودم. شرح دادنش یه خرده سخته و حتی شاید اگه بعدا همینو بخونم نفهمم که این یعنی چی ولی خب مهم اینه که الان میفهمم یعنی چی.
شاید ,هم ,بار ,کسی ,یه ,علاقمند ,این که ,هر بار ,بار که ,علاقمند شدن ,این تمایل
درباره این سایت