محل تبلیغات شما
می‌رود روی بالکن. سیگارش را روشن می‌کند. دود سیگار پرواز می‌کند. باد گرمی صورتش را نوازش می‌کند. خیره به ابرها، به آدم‌ها فکر می‌کند، به قصه‌ها، به قصه‌های آدم‌ها. چند تایی محو شده، چند تایی در غربت، چند تایی در تابوت، چند تایی در فاصله.
تمام قصه‌ها یک تلخی مشترک دارند. همان نقطه‌ای که از قصه‌ها به یاد می‌آوری. همان روایتی که از قصه‌های آدم‌ها در یادت مانده. همان تصویرِ پیروز از جنگ بین هزاران تصویری که روزگاری از جلوی چشمانت گذشته بودند.
هر کدام با چیزی مرور می‌شوند. هر کدام با تصویری. تو را یادم هست. تو را یادم هست. تو را یادم هست.
تو را در تابوت، تو را در غربت، تو را در تمام پایان‌هایی که حتی نمی‌دانستم قرار است پایان باشد. 
من از نیستیِ نزدیکانم بیم دارم. از ضعیف شدن‌شان می‌ترسم. دیدنِ پیریِ عزیزانم مرا آزار می‌دهد. 
ناتوانی‌ات مرا غصه‌دار می‌کند. بیماری‌ات نهایتِ عذابِ من است.
می‌رود توی خیابان. سیگارش تمام شده. دکتر گفته بود سیگار نکش. گفته بود در این سن.
من شصت ساله‌ام. شاید هم هفتاد سال. پیرتر و آرام‌تر. 
او شصت ساله است. شاید کمی پیرتر. قصه‌هایش را جمع کرده. خطوط روی صورتش را ببین. خطوط روی صورتم را ببین. قصه‌ها را بخوان. کسی نیست که از تصور نیستی‌ام بترسد. این یکی احتمالا کمی دلگرمم می‌کند. این که بیماری‌ام، پیری‌ام، ناتوانی‌ام، کسی را غصه‌دار نمی‌کند.
می‌روم توی داستان‌ها. سیگارم را خاموش می‌کنم. با این تصور عذاب‌آور که روزی نخواهی بود. با این تصور عذاب‌آور که روزی غصه‌دار نبودنت خواهم بود. یا این تصور شیرین که روزی، کسی، غصه‌دار نبودنم نخواهد بود. 

الله الله فریاد از جور زمان

مگه میشه تو رو دید و به قبل دیدنت برگشت؟

گزارش وضعیت روز بیستم

تو ,می‌کند ,تصور ,غصه‌دار ,تایی ,قصه‌ها ,تو را ,چند تایی ,را در ,این تصور ,هست تو

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

athentravom طرفداران عمو تتل fyosmarwindmont M&MSUBTITLE نگاهی دیگر... 1472 Gabriel's memory Marjorie's page tnamtesfetos porgiotrixcon