بلافاصله بعد از ارسال حرفام رو خوند و جواب داد. به قدری از شخصیت و اخلاقم تعریف کرد که شرمنده شدم. هر چند از همون اول که تعریفهاش رو شروع کرد برام قابل حدس بود که قطعا یه "اما"ی بزرگ آخر حرفاش داره.
اول تشکر کرد ازم از این که صادقانه حرفام رو بهش زدم و کلی هم جسارتم رو ستایش کرد. کلی هم صفت چسبوند بهم از شریف و محترم و این جور چیزها و بعد از این که از برخورد و نوع پیام دادنم تشکر کرد، این رو گفت که در حال حاضر با کسی توی رابطهست و از نظر اخلاقی درست نیست که فرصت آشنایی به هم بدیم. بعد هم دوباره در مورد درست بودن و ارزشمند بودن من و دنیام حرف زد و گفت اگه بعد از فهمیدن علاقهم خودش رو کمرنگ کرد صرقا به خاطر همون دلیل بود و مشکلی در من ندیده.
اینها رو که گفت انگار دقیقا همون بارِ سنگینِ بیست سی کیلویی که مدتها حملش کردم از دوشم برداشته شد. حالا که همه چی معلوم شده بینهایت راضیام و از این که بعد از مذتها تصمیم گرفتم مدل همیشگیم رو تغییر بدم و این بار مستقیم حرف بزنم خیلی خوشحالم. به نظرم میاد که این یکی از بهترین تصمیمهای زندگیم بوده و البته که "الف" چنان کیفیتی برام داره که حالا حالاها از یادم نمیره. یادی که دیگه آزاردهنده هم نیست و صرفا به عنوان یک آدم باکیفیت توی ذهنم خواهد موند.
فقط میمونه خرده حساب من و آقای "ر"، همون واسطهی من و "الف"، همون دوستی که روزهای اول شدیدا من رو به خواستن "الف" تشویق کرد و گفت که مطمئنه "الف" توی رابطه با کسی نیست و باعث شد تمام این مدت، عدم تمایل "الف" برام یه علامت سوال بزرگ باشه.
درباره این سایت