این شروع سرما و پایان گرما به نظرم زیباترین اتفاق هر ساله. اتفاقی که حتما بیشتر از آغاز فروردین صلاحیت داره برای عید بودن.
دو. باز سر و کلهی یکی از این آدما تو زندگیم پیدا شده که بهم علاقمنده گویا. هر روز که میگذره توجهش رو بیشتر نشون میده و تعداد پیاماش داره میره بالاتر. این از همون آدماست که قطعا هیچوقت برام جدی نمیشه اما اونقدر بهم محبت نشون میده که اعتماد به نفسم رو میبره و بالاتر و نتیجهش؟ معلومه دیگه. این که یکی مثل "الف" پیدا شه که من با همون اعتماد به نفس حاصله بهش ابراز علاقه میکنم اما تبدیل به رابطه نمیشه. احتمالا بعدش دوباره دچار تردیدهایی در مورد خودم میشم که باز یکی مثل همین جدیدیه پیدا میشه که بیاد و جبرانش کنه. من نمیفهمم دنیا چرا اینجوری کار میکنه واقعا. بر عکسه همه چی.
سه. چهار تا سرشیفت توی شرکت داریم که به صورت گردشی هر هفته یکیشون باهامون کار میکنه. اینقدر این محمد رو دوست دارم من که قطعا تموم اون بندر یک طرف و این پسر اون طرفش. بین این همه آدم که به شدت دنیاشون با دنیام فرق داره، بودن محمد آرامش خالصه و اینقدر هفتههایی که گردش شیفتها، من و محمد رو به هم میرسونه انرژیم بالاست که نظیر نداره. بین اون همه آدمِ کوچیک، محمد یه دنیاست برای من. سابقا کتابخون حرفهای بوده، فیلمهای خوب میبینه، موزیکهای عالی همیشه از گوشیش پلی میشه، هر روز اول شیفت بهمون اسپرسو میرسونه و دیدگاههای ی و اجتماعیش خیلی خیلی نزدیکه بهم. تنها نقطه ضعفش هم استقلالی-اینتری بودنشه که هر بار بساط کلکل جور میکنه برامون.
چهار. هر بار که خبر قبولی کسی توی فلان دانشگاه رو میشنوم یا از تصمیم کسی برای ادامه تحصیل مطلع میشم، برای هزارمین بار از این که دانشآموز یا دانشجو نیستم لذت میبرم. این لذت مدام که تمومی نداره انگار. سالها گذشته و همچنان نفرت از درس خوندن در من باقی مونده. هر بار که فکر میکنم بهترین لحظههای زندگیم کدوما بودن، روز دفاع پایاننامهی ارشد میاد توی ذهنم و هیچوقت هم از لیست بهترین روزهای زندگی حذف نمیشه. مرگ بر تحصیل.
پنج. چقدر خوبه که اینجا مینویسم. گاهی میرم و پستای قدیمیتر رو میخونم و برام جالبه که نگاهم به دنیا چی بوده. این که از حسم مینویسم و بعدها میتونم بیام و مرور کنم و ببینم کدوم حسها موندگار شدن و کدوما مربوط به همون زمان بودند فقط. دوست دارم بیام و پیشبینی کنم اصلا تا بعدها دوباره گذرم به اینجا بیفته و واقعیت اون روز رو با پیشبینیهام مقایسه کنم. حالا حس امروز؟ همچنان "الف" ایدهآل منه و حالا حالاها کسی نمیتونه با چنین قدرتی روی من اثر بذاره. این هم از پیشبینی مهر نود و هشت.
رو ,هم ,محمد ,بار ,روز ,اون ,از این ,هر بار ,این که ,بار که ,دوست دارم
درباره این سایت