این فقط یه بخششه. بخش دیگهش وقتیه که خونه هستم و وقتی با لپتاپ کار میکنم طبیعتا نیاز به هندزفری دارم. برای گوش دادن به موزیک، دیدن فیلم و کلیپ و هر استفادهی صوتی تصویری از این اینترنت عزیز. حالا نبودن هندزفریِ عزیزتر از جانم باعث شد که نیم ساعتی بدون هیچ فعالیت مثبت زل بزنم به مانیتور و هی ندونم که باید چیکار کنم.
توییتر و تلگرامم رو صفر کردم، اینستا رو چک کردم، چند تا خبر از ورزشسه خوندم و باز زل زدم به مانیتور و حس کردم یه چیز کمه و قبل از خواب باید کاری کنم. آخرین تیر این بود که سر بزنم به وبلاگم و رندوم چند تا پست آرشیوی ازش بخونم و چقدر لذتبخش بود خوندن مطالب قدیمی و مرور شدن خاطراتِ سالهای قبل حتی با اون ادبیات مسخره و نچسب.
این روزا حرفی برای گفتن ندارم. شاید همین که الان دارم یه پست جداگانه برای خرابشدن هندزفریم مینویسم خودش نشون میده که چقدر حرف ندارم برای گفتن و در عین حال میام اینجا و اینها رو مینویسم چون همونقدر که حرفی برای گفتن به دیگران ندارم، نیاز دارم برای خودم بنویسم. ولو این که هیچ هدفی نداشته باشه.
خراب شدن هندزقری آخر خط نیست و شنبه با مبلع ناچیزی قابل جبرانه. از دو چیز اما این روزا میترسم. یکی بیکار شدن و دیگری هم خراب شدن لپتاپ.
یکی از دوستام داره کارش رو از دست میده و من هیچ تصوری ندارم از این که اگه کارم رو از دست بدم باید چه غلطی کنم توی زندگیم. هیچوقت درآمد خیلی بالا برام مهم نبوده و همین حقوق معمولی که بتونه جوابگوی خرجهای خودم باشه برام راضیکننده بوده، اما قطع شدن درآمد خیلی وحشتناکه.
لپتاپ هم سالها عمر کرده و حالا هر بار بعد از روشنشدن یه دور خاموش میشه و دوباره خودکار استارت میشه و صفحهی مانیتورش رو هم هر بار باید اینقدر عقب و جلو کنم تا تصویر میزون بشه و تصور خراب شدن این یکی هم واقعا ترسناکه. لپتاپی که سالها بهترین یارم بوده، بهش عادت کردم و طبیعتا هزینهی جایگزینیش هم مثل هندزفری نیست.
دوست دارم در پایان این پست بیمعنیِ بیخود و توی این دنیای پر از جنگ و آشوب چند تا آرزو کنم. صلح جهانی پایدار، پارهشدن تمام تندروها در سراسر جهان، خراب نشدن لپتاپ و بیکار نشدن خودم.
رو ,کنم ,شدن ,هم ,خراب ,یه ,برای گفتن ,خراب شدن ,بزنم به ,چند تا ,این روزا
درباره این سایت